خدا به قلب کوچکم وسعت ده تا بتوانم بزرگیت را درک کنم

و در دریای بزرگی و پاکی

 و مهربانی تو غرق شوم

 و به بالهایم توانی ده

 تا بتوانم به سوی تو پرواز کنم تو که آشنا ترین آشنایی

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 7 / 12 / 1392برچسب:, | 1:37 بعد از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 27 / 11 / 1392برچسب:, | 10:59 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 / 11 / 1392برچسب:, | 8:56 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 / 11 / 1392برچسب:, | 8:35 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

یا ضامن آهو

عجيب نيست كه ما عاشق شماييم

               عكس ماه در مرداب هم مي افتد

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, | 8:7 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

مامور آمار:
_سلام مادر، از سازمان آمار مزاحم میشم.
شما چند نفرید ؟
مادر سرشو پایین میندازه و سکوت میکنه،
بعد میگه:
_میشه خونه ما بمونه برای فردا ؟
_چرا مادر ؟
_آخه شاید فردا از پسرم خبری برسه . . .

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 8 / 11 / 1392برچسب:, | 7:59 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

آیه ای از قرآن که همیشه معجزه میکنه

 

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 1 / 11 / 1392برچسب:, | 7:59 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

 

دلي را نشکن شايد خانه خدا باشد 

کسي را تحقير مکن شايد محبوب خدا باشد 

از کمکي دريغ مکن شايد کليد بهشت باشد 

سر نماز اول وقت حاضر شو ، شايد آخرين ديدارت با خدا در زمين باشد

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 30 / 10 / 1392برچسب:, | 9:31 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

 

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 25 / 10 / 1392برچسب:, | 7:58 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

 

 

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 25 / 10 / 1392برچسب:, | 7:55 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

 

جوانے نزد شیخ حسنعلے نخودکی آمد و گفت:

سـه قفل در زندگی ام وجود دارد و سـه کلید از شما مےخواهم.

قفل اول اینست کــه دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.

قفل دوم اینکــه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.

قفل سوم اینکـه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ فرمود :

براے قفل اول نمازت را اول وقت بخوان.

براے قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.

براے قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.

جوان عرض کرد: سـه قفل با یک کلید ؟!

شیخ فرمود : نماز اول وقت « شاه کلید » است !


امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 22 / 10 / 1392برچسب:, | 8:45 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 21 / 10 / 1392برچسب:, | 8:30 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

 

 

خواب راستين سرگذشت شاعرى به نام حاجب

وى از افرادى بود كه تصور مى كرد شفاعت پيامبران و امامان عليهم السلام در هر حالى و به هر كيفيتى شامل همه گنه كاران مى شود و باز چنين مى انديشيد كه، مسأله شفاعت، يك نوع پارتى بازى است و براى آن تشريح شده است كه افراد مجرم و گنه كار، در پرتو آن به هر جنايتى دست بزنند و هر چه بخواهند انجام دهند. از اين رو، در قصيده اى كه در وصف على) عليه السلام) سروده بود در آخرين بيت ـ كه تخلص شاعر نيز آمده ـ چنين گفته بود:

حاجب اگر معامله حشر با على است *** من ضامنم تو هر چه بخواهى گناه كن

 

 

 

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 18 / 10 / 1392برچسب:, | 11:43 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

پیامبر اکرم فرمودند :


1-کسل ترین و تنبل ترین مردم کسی است که بیکار است و ذکر خدا نمی گوید


2-دزدترین مردم کسی است که از نمازش می دزدد


3-توخالی ترین مردم کسی است که نام مرا در مقابلش میبرند و برمن صلوات نمیفرستد


4- عاجزترین مردم کسی است که دعا نمیکند


5-بخیل ترین مردم کسی است که سلام نمی کند

 


امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 18 / 10 / 1392برچسب:, | 8:27 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

خدایا خودت همه مریضها رو شفا بده

لطفاً هرکس این پست رو خوند یک صلوات برای شفای همه مریض ها بفرسته

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 16 / 10 / 1392برچسب:, | 11:52 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 14 / 10 / 1392برچسب:, | 9:27 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

 

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 9 / 10 / 1392برچسب:, | 12:2 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

اربعین آمد و چشم ها باز گریان می شود

کربلا ماتم سرای اهل ایمان می شـــــــود

غصه های آل طه در مسیر کوفه و شـــام

یاد شام تارشان در کنج ویران می شـــود

باز تازه غصه های کربلا در نـــــــزد زینب

سید سجاد زین غم اشک ریزان می شــــود

گوشة ویرانه گویا غنچه ای روییــده است

آه و صد افسوس که آن هم برگ ریزان می شـود

باز گویا یک سری بی تن به نزد دختــــرش

یا که خورشیدی به نزدماه میهمان می شود

باز گویا دختری از شوق دیــــــــــدار پــــــدر

گریه و زاری نموده تا که بی جان می شود

باز گویا جابر آید با عطیـــــــــــــــــــــه کربلا

حال او زین ماتم عظمی پریشان می شــــود

باز گویا زینب غم دیده از شــــــــــــــــــام بلا

می رسد بر کربلا و زار و نالان می شـــــود

کاروان آل یاسین مجلسی برپا نمـــــــــــوده

دشت خون بااشک زینب سیر باران می شود

غم فزون گشته زحد غمخوار زینب رفته است

تا ابد دنیای او همچون غمستــــــان می شود

ناله های زینب و خون دل سجـــــــــــــاد دین

تازه است هر روز تا مهدی نمایان می شود

راجی اندر این عزا با شیعیان هم ناله است

دارد امیدی که روز حشر شادان می شـــود

محمد رجب زاده ( راجی)

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 1 / 10 / 1392برچسب:, | 2:34 بعد از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت

زندگی اش را مدیون ماشین مدل بالایش است

و خدا همچنان لبخند می زند

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 1 / 10 / 1392برچسب:, | 8:10 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 19 / 9 / 1392برچسب:, | 9:51 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 19 / 9 / 1392برچسب:, | 9:48 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

قرآن را ياد بگيريد زيرا قران روز قيامت نزد تلاوت كننده خود مي آيد در صورت جواني بسيار زيبا و به او ميگويد:من همان قرآن هستم كه هم در شب و هم در روز ميخواندي پس تاجي بر سر او ميگذارد و امان نامه اي بدست او ميدهد و بهشت جاودان را در اختيار او ميگذارد واز جامه هاي بهشتي بر اندام او پوشانده مي شود و ازهمان لباس بر اندام والدين او نيز در صورتي كه آنها هم مؤمن باشند پوشانده مي شود و سپس به آن دو گفته مي شود اين پاداش شماست كه قرآن را به فرزند خود ياد داديد .

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 19 / 9 / 1392برچسب:, | 9:45 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 18 / 9 / 1392برچسب:, | 2:23 بعد از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 17 / 9 / 1392برچسب:, | 8:3 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 17 / 9 / 1392برچسب:, | 7:56 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

سلام دوستان حدیث کساء از زیباترین حدیث هایی ست که خوندم پیشنهاد میکنم شما هم بخونینش خیلی قشنگه :

اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَيْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ

از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلى اللّه عليه

وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى

و آله ، جابر گويد شنيدم از فاطمه زهرا كه فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در

بَعْضِ الاَْيّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَيْكَ السَّلامُ قالَ

بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود:

 اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُكَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ

من در بدنم سستى و ضعفى درك مى كنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف

 فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتينى بِالْكِساَّءِ الْيَمانى فَغَطّينى بِهِ فَاَتَيْتُهُ بِالْكِساَّءِ

فرمود: اى فاطمه بياور برايم كساء يمانى را و مرا بدان بپوشان من كساء يمانى را برايش آوردم

 الْيَمانى فَغَطَّيْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلاَْلَؤُ كَاَنَّهُ الْبَدْرُ

و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگريستم و در آن حال چهره اش مى درخشيد همانند ماه

 فى لَيْلَةِ تَمامِهِ وَكَمالِهِ فَما كانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ

شب چهارده پس ساعتى نگذشت كه ديدم فرزندم حسن وارد شد و

اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْنى

گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور ديده ام

وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ يا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ

و ميوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى

 جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ

جدم رسول خدا است گفتم : آرى همانا جد تو در زير كساء است پس حسن بطرف

نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ

كساء رفت و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آيا به من اذن مى دهى

اَدْخُلَ مَعَكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا

كه وارد شوم با تو در زير كساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى

صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَما كانَتْ

صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزير كساء رفت

اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمّاهُ

ساعتى نگذشت كه فرزندم حسين وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر

فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا قُرَّةَ عَيْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ

گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور ديده ام و ميوه دلم فرمود:

لى يا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَكِ راَّئِحَةً طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ

مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى كنم گويا بوى جدم رسول

اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّكَ وَاَخاكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ

خدا (ص)است  گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زير كساء هستند

فَدَنَى الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا جَدّاهُ اَلسَّلامُ

حسين نزديك كساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام

عَلَيْكَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُما تَحْتَ الْكِساَّءِ

بر تو اى كسى كه خدا او را برگزيد آيا به من اذن مى دهى كه داخل شوم با شما در زير كساء

فَقالَ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا وَلَدى وَيا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ

فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت كننده امتم به تو اذن دادم پس او نيز با

مَعَهُما تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِكَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ

آن دو در زير كساء وارد شد در اين هنگام ابوالحسن على بن ابيطالب وارد شد

وَقالَالسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا اَبَا

و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا

الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَكِ رائِحَةً

الحسن و اى امير مؤ منان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى كنم

طَيِّبَةً كَاَنَّها راَّئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ

گويا بوى برادرم و پسر عمويم رسول خدا است ؟ گفتم : آرى اين او است كه

وَلَدَيْكَ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ

با دو فرزندت در زير كساء هستند پس على نيز بطرف كساء رفت و گفت سلام بر تو

يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَيْكَ

اى رسول خدا آيا اذن مى دهى كه من نيز با شما در زير كساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو

 السَّلامُ يا اَخى يا وَصِيّى وَخَليفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَكَ

باد سلام اى برادر من و اى وصى و خليفه و پرچمدار من به تو اذن دادم

فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْكِساَّءِ ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْكِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ

پس على نيز وارد در زير كساء شد، در اين هنگام من نيز بطرف كساء رفتم و عرض كردم سلام

عَلَيْكَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَكُونَ مَعَكُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ

بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آيا به من هم اذن مى دهى كه با شما در زير كساء باشم ؟

قالَ وَعَلَيْكِ السَّلامُ يا بِنْتى وَيا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَكِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ

فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نيز به زير

الْكِساَّءِ فَلَمَّا اكْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْكِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ

كساء رفتم ، و چون همگى در زير كساء جمع شديم پدرم رسول خدا

بِطَرَفَىِ الْكِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ

دو طرف كساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره كرد و فرمود: خدايا

هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَيْتى وَخ اَّصَّتى وَح اَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى

اينانند خاندان من و خواص ونزديكانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است

يُؤْلِمُنى ما يُؤْلِمُهُمْ وَيَحْزُنُنى ما يَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ

مى آزارد مرا هرچه ايشان را بيازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ايشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر كه با ايشان بجنگد

وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ

و در صلحم با هر كه با ايشان درصلح است ودشمنم باهركس كه با ايشان دشمنى كند و دوستم با هر كس كه ايشان را دوست دارد اينان

مِنّى وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِكَ وَبَرَكاتِكَ وَرَحْمَتَكَ وَغُفْرانَكَ

از منند و من از ايشانم پس بفرست درودهاى خود و بركتهايت و مهرت و آمرزشت

وَرِضْوانَكَ عَلَىَّ وَعَلَيْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً

و خوشنوديت را بر من و بر ايشان و دور كن از ايشان پليدى را و پاكيزه شان كن بخوبى

فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلاَّئِكَتى وَي ا سُكّ انَ سَم و اتى اِنّى ما خَلَقْتُ

پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساكنان آسمانهايم براستى كه من نيافريدم

سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضِيَّئَةً وَلا

آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه

فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا فُلْكاً يَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ

فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در جريان را مگر بخاطر دوستى اين

الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ

پنج تن اينان كه در زير كسايند پس جبرئيل امين عرض كرد: پروردگارا كيانند

تَحْتَ الْكِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ

در زير كساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و كان رسالتند:

هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئيلُ يا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ

آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئيل عرض كرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مى دهى

اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِكُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ

كه به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم

فَهَبَطَ الاَْمينُ جِبْراَّئيلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ

پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ

الاَْعْلى يُقْرِئُكَ السَّلامَ وَيَخُصُّكَ بِالتَّحِيَّةِ وَالاِْكْرامِ وَيَقُولُ لَكَ

اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحيت و اكرام مخصوص داشته و مى فرمايد:

وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِيَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً وَلا

به عزت و جلالم سوگند كه من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه

قَمَراً مُنيراً وَلا شَمْساً مُضَّيئَةً وَلا فَلَكاً يَدُورُ وَلا بَحْراً يَجْرى وَلا

ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلك چرخان و نه درياى روان و نه كشتى در

فُلْكاً يَسْرى اِلاّ لاَِجْلِكُمْ وَمَحَبَّتِكُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَكُمْ

جريان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نيز اذن داده است كه با شما

 فَهَلْ تَاْذَنُ لى يا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْكَ السَّلامُ يا

در زير كساء باشم پس آيا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى

اَمينَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَكَ فَدَخَلَ جِبْراَّئيلُ مَعَنا تَحْتَ

امين وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير

الْكِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَيْكُمْ يَقُولُ اِنَّما يُريدُ اللَّهُ

كساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى كرده و مى فرمايد: ((حقيقت اين است كه خدا مى خواهد

لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى

پليدى (و ناپاكى ) را از شما خاندان ببرد و پاكيزه كند شما را پاكيزگى كامل )) على عليه السلام به پدرم گفت :

يا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْكِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ

اى رسول خدا به من بگو اين جلوس (و نشستن ) ما در زير كساء چه فضيلتى (و چه شرافتى ) نزد

اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً

خدا دارد؟ پيغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق )

ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ

برگزيد كه ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمين كه در آن گروهى از

شَيعَتِنا وَمُحِبّينا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِكَةُ

شيعيان و دوستان ما باشند جز آنكه نازل شود بر ايشان رحمت (حق ) و فرا گيرند ايشان را فرشتگان

وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ يَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا

و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه كه از دور هم پراكنده شوند، على (كه اين فضيلت را شنيد) فرمود: با اين ترتيب به خدا سوگند ما

 وَرَبِّ الْكَعْبَةِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِياً يا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً

رستگار شديم و سوگند به پروردگار كعبه كه شيعيان ما نيز رستگار شدند، دوباره پيغمبر فرمود: اى على سوگند بدانكه مرا بحق به نبوت

وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً ما ذُكِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ

برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزيد ذكر نشود اين خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل

اَهْلِ الاَْرْضِ وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ

مردم زمين كه در آن گروهى از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناكى باشد جز

وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَكَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ

آنكه خدا اندوهش را برطرف كند و نه غمناكى جز آنكه خدا غمش را بگشايد و نه حاجتخواهى باشد جز آنكه

وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَكَذلِكَ

خدا حاجتش را برآورد، على گفت : بدين ترتيب به خدا سوگند ما كامياب و سعادتمند شديم و هم چنين

شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْكَعْبَة


 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم واحشرنا معهم و لعن اعدائهم اجمعین

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 16 / 9 / 1392برچسب:, | 12:10 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 14 / 8 / 1392برچسب:, | 11:41 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |
باید امشب یک کس دیگر شوم
با خدا در شب صمیمی تر شوم
باید امشب من خدا را بو کنم
از نگاهم خواب را جارو کنم
از خودم بیرون بیایم با نماز
گم شوم در کوچه ی راز و نیاز
کفش‌های جست و جو را پا کنم
ردی از او در دلم پیدا کنم
با خدا کنج دلم خلوت کنم
با دل او تا سحر صحبت کنم
باید امشب من دوباره گل کنم
دستهایم را به سویش پل کنم
مثل گل زیباست حس و حال من
مثل ساعت لحظه لحظه نو شدن
می‌روم امشب به اوج لحظه ها
می‌شوم همسایه‌ی پاک خدا
ای خدای من کمک کن نو شوم
باغ سبزی، غرق بوی تو شومش
امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:, | 11:38 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:, | 9:44 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

ای ماه خون، بار دیگر از راه میرسی و با نسیم گرم کربلایی، قصه آلاله های سرخ را به گوش جان می رسانی. دوباره سکوت تاریخ را در هم می شکنی و بغض ناله را از تنگنای حنجره ها آزاد می کنی. بار دیگر از راه میرسی و برف سکوت را با آفتاب عشقی که بر آسمان سینه داری، آب می نمایی و آن را به اقیانوس خروشان فریاد می رسانی! ای ماه خدا! قدومت گرامی.

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 13 / 8 / 1392برچسب:, | 7:46 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

 

 

حکایت عجیبیست رفتار ما

خداوند می بیند و می پوشاند

مردم نمی بینند و فریاد می زنند . . .

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 9 / 8 / 1392برچسب:, | 10:29 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

 

برایم نوشته بود :

گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند

شاید چون آرزوهایم بلندند ...

ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :

امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...

آری ، وچه زیبا نوشته بود ...

همواره با خود تکرار میکنم،

امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 5 / 8 / 1392برچسب:, | 10:23 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

خدايا مرا ببخش

به خاطر تمام لحظه هايي كه تو بامن بودي و من فكر مي كردم تنها هستم.

به خاطر تمام ثانيه هايي كه منتظرم ماندي و من نمي آمدم

مرا ببخش

به خاطر تمام روزهايي كه تو براي من بهترين ها را خواستي

و من براي رسيدن به بدترين ها نا اميدت كردم

به خاطر تمام درهايي كه كوبيدم و هيچ كدام در خانه تو نبود

مرا ببخش

مرا ببخش به خاطر تمام گله هايم

مرا ببخش

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 28 / 7 / 1392برچسب:, | 8:28 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

یاامام جواد میگن پدر بزرگوارتان را به شما قسم بدیم هرکاری را انجام میدهد

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 14 / 7 / 1392برچسب:, | 9:54 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 5 / 7 / 1392برچسب:, | 5:30 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 3 / 7 / 1392برچسب:, | 8:20 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

هواتو کردم من حیرون تو این روزا هواتو کردم

دلم میخوادت میخوام بیام تو آسمون دورت بگردم

هوایی میشم همون روزا که میبینم هوامو داری

میخوام بدونم تاکی میخوای ببینی و به روم نیاری


دلمو دست تو دادم من دلتنگ احساسی
نمی ذاری که تنها شم تو رو من خیلی حساسی
دلمو دست تو دارم دلمو آسمونی کن
همیشه مهربون بودی دوباره مهربونی کن


چه روزا حالمو دیدی
چه شبایی که رسیدی
تو صدای دل تنهای منو شنیدی
تو که دردامو میدونی
تو که چشمامو میخونی
بده بازم به دل من یه نشونی

دلمو دست تو دادم من دلتنگ احساسی
نمی ذاری که تنها شم تو رو من خیلی حساسی
دلمو دست تو دارم دلمو آسمونی کن
همیشه مهربون بودی دوباره مهربونی کن

شاعر محمد کاظمی

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: سرگرمی ، مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 2 / 7 / 1392برچسب:, | 8:31 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 1 / 7 / 1392برچسب:, | 7:45 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 25 / 6 / 1392برچسب:, | 11:25 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |

کم کم داریم به میلاد امام رضا (ع) وسالگرد عقد امیروبانو88 نزدیک میشیم .

الان خیلی ها آرزو دارن که تو حرم باشن و فقط یه بار به امام آقا سلام کنن

گاهی وقتا میشه از همین جایی که نشستی سلام کنی و خدا هم قبول کنه...

 

الســـــــــــــــلام علــــیــــــــــک یا علـــــــی ابــن موســـی الـــــــــــــرضـــــــــاآمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده

ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و ، راهم بده

ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده

لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده

ای که حَریمت به مَثَل کهرباست شوق وسبک خیزی کاهم بده

تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان سوز به آهم بده

لشگرشیطان به کمین من است بی کسم ای، شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن به من با نظری ، یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطا بخش همه عالمی جمله ی حاجات مرا هم بده

ميلاد امام رضا (ع)گرامي باد

 

امیرصمیمی و بانو 88
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 24 / 6 / 1392برچسب:, | 10:34 قبل از ظهر | نویسنده : امیـــروبانـــو88 |
.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس