سلااااااااااااااااااااااااااااااام
امروز سوم تير ماه1395
امروز با بابايي اومديم شركت، بابا داره كار ميكنه تو هم خوابيدي
ماه رمضونه و هوا خييييليييييي گرمه
تو هرروز داري بزرگتر و باهوش تر ميشي و با شيرين كاري هات خستگي رو از تن مون در مياري
يه چادر نماز واست گرفتيم سرت ميكني و روي مهر سجده ميكني
كنارم نماز ميخوني وگاهي مهر رو برميداري و ميري
اين روزا خيلي خوشگل بابايي رو صدا ميكني بعضي وقتا هم وقتي توي خونه از من دور ميشي به اسم صدام ميكني و كلي ميخندي
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
جديدا ميري سركشوها و لباساتو در مياري
عاشق تبيلغاي تلويزيوني مخصوصا تبليغ مولفيكس
وقتي گردگيري ميكنم پارچه رو از دستم ميگيري و خودت مشغول تميز كردن ميشي ديوارو زمين و...همه رو تميز ميكني عزززززززززززززززززززززززززززززززييييييييييييزم
بعضي وقتا هم در اتاثارو ميبندي و سرتو مياري بيرن و ميگي ديييييييييييد
اينجوري
دختر گلم هرچي به ذهنم ميرسيد واست نوشتم هروقت فرصت شد ميام و پست ميزارم واست
اميدوارم هميشه سلامت باشي و دلت شاااااااااد
موضوعات مرتبط: "خاطـــرات" ، ،
برچسبها: